یکی از سوالاتی که ذهن منو درگیر کرده اینه که این آتشنشان های محترم ، چرا همون طبقه ی اول نمی شینن که وقتی میخوان برن ماموریت مجبور نشن از اون میله ها سر بخورن بیان پایین ؟ !
آتشنشانان دریادلانی هستند که در هنگام بروز حوادث جان به کف و بی محابا دل به آتش می زنند و دل دریایی داشتن یعنی همین
مواظب خودت باش
امروز روز آتشنشانه منم میخوام بگم بیان خاموشت کنن آتیش پاره
مرا هر جور خواهى در به در کن جفایت را از این هم بیشترکن بزن با عشق خود آتش به جانم ولى آتش نشانى را خبر کن
تقدیم به همه ی آتش نشانان
آتشنشان ها، درنگ! تو را به چکمه هایتان، تو را به برق کلاهتان، قلب مشتعلم را، با ملایمت خاموش کنید
تو پا میزاری توکابوس اما
نگاهت رو به رویامه همیشه
تو وقتی تو دل آتیش میری
نگاهت مثل ابراهیم میشه
تو میسوزی که امیدم نسوزه
تو که رویای هر روزو هنوزی...
آتشنشانان با حماسه آفرینی های خود در نبرد با شعله های خانمان سوز، جوانه های امید را از بستر خاکسترها می رویانند.
می دونی سر دره مطب جراحی پلاستیک چی نوشته؟لولو تحویل میگیریم هلو تحویل میدیم
آتشی که تو قلبم روشن کردی هیچ آتشنشانی نمی تونه خاموش کنه
حیف نون می خواسته آتشنشان بشه توی آزمون استخدامی ازش می پرسند: اگر جنگل آتش بگیره و اون اطراف آب نباشه چه کار می کنی؟
میگه: هیچی تیمم می کنیم
سپاس خدایی را که خالق آتش است و پناه آتش نشان
روز آتشنشان مبارک
وقتی قلبت کوی آتشنشان است چگونه انتظار داری در دستهایت گل بروید ؟
روز آتشنشان مبارک
مهر روز تجلی ایمان ، ایثار، شجاعت، عشق و علاقه گرامی باد...
تبریک به تو که در میان شعله های آتش، پیام آور ایستادن و سرخ زیستن هستی
روزت مبارک
آتشنشانان دریادلانی هستند که در هنگام بروز حوادث جان به کف و بی محابا دل به آتش می زنند و دل دریایی داشتن یعنی همین
آتشنشانان با حماسه آفرینی های خود در نبرد با شعله های خانمان سوز، جوانه های امید را از بستر خاکسترها می رویانند.
هفتم مهر ماه روز آتشنشان گرامی باد
آتشنشان ها، درنگ! تو را به چکمه هایتان، تو را به برق کلاهتان، قلب مشتعلم را، با ملایمت خاموش کنید
آتشنشان ها، درنگ! تو را به چکمه هایتان، تو را به برق کلاهتان، قلب مشتعلم را، با ملایمت خاموش کنید
روز آتشنشان مبارک
تو پا میزاری توکابوس اما
نگاهت رو به رویامه همیشه
تو وقتی تو دل آتیش میری
نگاهت مثل ابراهیم میشه
تو میسوزی که امیدم نسوزه
تو که رویای هر روزو هنوزی…
روز آتش نشان مبارک
شعله های سرکش و خشمگین و سوزان را فرو می نشانی با دنیایی از دلهره. همه روز و شبت را با آتش، پنجه می افکنی تا هیچ خانواده ای، شبی را بی خانه پلک نبندد.
پیشانی تو را می بوسم که خط های سرنوشت بسیاری از انسان ها به پیشانی تو گره خورده است.
تو می توانی عشق و امید را از زیر انبوهی از خاکستر بیرون بکشی و آسمان آبی را به پنجره های دود گرفته نشان بدهی.
دست های تو، نشانه آخرین ثانیه های ناامیدی اند و لبخندت، آغاز زندگی و شروعی دوباره است.
تنها دشمنی که می شناسی، آتشی است که چشم به خاکستر کردن خانه امید دیگران دلبسته است.
تو مهربان ترین آشنایی هستی که به یاری امیدهایی می شتابی که تا خاکستر شدن، زمانی بیش، فاصله ندارند.
سرنوشت خانه های بزرگ به دست های کوچک تو گره خورده است. ثانیه ای نمی توان به شعله های سرکش آتش اندیشید؛ وقتی که نامی از تو نباشد.
خوب می دانم که هیچ شبی، بی دلهره و اضطراب پشت سر نگذاشته ای. شب هایت را پاس می داری تا خواب شهر، به آرامش بگذرد. پشت پلک های تو آرامش جریان دارد. تو از هزاران فرشته نجات زمین این شهرهای دور و نزدیکی که من می شناسم.
همیشه باشی تا آتش، خاکسترنشین شود.
از درون گر گرفته ای. دستانت، راز سرشار رودخانه های جاری است. چون دریا موج می زنی و در خویش نمی گنجی.
وقتی شعله در شعله می پیچد، به هیچ چیز نمی اندیشی؛ مگر آن سوی آتش.
شعله های زرد و قرمز تو را به یاد چه می اندازند؟ شعله هایی که گاهی آنقدر بی رحمند که همه چیز را می بلعند. اگرچه این شعله ها زیبایی خاص خود را دارند ؛ اما گاهی به خاطر اندکی بی دقتی یا شاید هم به خاطر بازیگوشی یک کودک حادثه ای برزگ رقم بخورد.